درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید امید وارم تونسته باشم نظرتون رو جلب کنم از کسانی که نظر میدن هم ممنونم راستی اینجا کپی کردن آزاده راحت باشید
آخرین مطالب
پيوندها
نويسندگان
دهکده ی نامه های عاشقانه
آنقدر به مردم این زمانه بی اعتمادم که میترسم هرگاه از شادی به هوا بپرم زمین را از زیر پاییم بکشند…...




 

اولین روز بارانی را به خاطر داری؟

غافلگیر شدیم چتر نداشتیم خندیدیم دویدیم

 وبه شالاپ شلوپ های گل آلود عشق ورزیدیم

دومین روز بارانی چطور؟

پیش بینی اش را کرده بودی چتر آورده بودی و من غافلگیر شدم

 سعی می کردی من خیس نشوم

و شانه سمت چپ تو کاملا خیس بود

و سومین روز چطور؟

گفتی سرت درد می کند و حوصله نداری سرما بخوری

 چتر را کامل بالای سر خودت گرفتی

و شانه راست من کاملا خیس شد.

 وچند روز پیش را چطور؟

به خاطر داری؟

که با یک چتر اضافه آمدی و مجبور بودیم

 برای اینکه پین های چتر توی چش و چالمان نرود

دو قدم از هم دورتر راه برویم…

فردا دیگر برای قدم زدن نمی آیم تنها برو..



سه شنبه 23 آبان 1391برچسب:, :: 20:18 ::  نويسنده : mostafa

دلـــــــــم

آغــــــــــوش ميخواهـــــد

كــــه

نـــه زن باشد

نـــه مرد!!!

خـــــــــــــدايـــــــا

زمــــين نميآيــــــــــي؟

 



یک شنبه 21 آبان 1391برچسب:اغوش, :: 16:45 ::  نويسنده : mostafa

 





من خیره نشسته ام ...

من خیره نشسته ام به نام تو...

من اینجا آتش گرفته ام و تو خیره به غبارهای بلند شده از خاکسترم خیره شده ای..

سکوت کرده ای.. 

با خودت می گویی: خیالی نیست.. می سوزد و می رود و ..

نمی دانی چه دردی دارد این سوختن..

نمی دانی..

و باز هم نمی دانی..

نمی دانی که همه را بیرون کرده ام جز تو.. فقط تو مانده ای..

.

دیرم شده اما باز چشم به راه تو مانده ام.. چشم به جاده سفید و.. 

می دانم که نمی شود این دم رفتن دوباره ببینمت.. 

خسته ام ..

و تو اندازه این خستگی ها را نمیدانی...



شنبه 20 آبان 1391برچسب:خسته, :: 18:5 ::  نويسنده : mostafa

 


باید باکره باشی...باید پاک باشی!

برای آسایش خاطر مردانی که پیش از تو پرده ها دریده اند...!
چرایش را نمیدانی...قانون است...سنت است...دین است...
قانون و سنت را میدانی مردان ساخته اند...
اما در خلوت می اندیشی به مرد بودن خدا...

(متنش قشنگ بود گذاشتم اما برای همه صدق نمیکنه بعضی مردا لیاقتشون دخترای پاکن چون خودشونم پاک بودن. به بقیه کاری ندارم)



شنبه 20 آبان 1391برچسب:مرد, :: 18:3 ::  نويسنده : mostafa

 




خیال کن روزگارم......رو به راهه...!

خیال کن رفتی و دلم نمرده...!

خیال کن مهربون بودی وقلبم...

کنار تو ازت زخمی نخورده...!

خیال کن هیچی بین ما نبوده..

خیال کن خیلی ساده داری میری...

خیال کن بی خیاله بی خیالم...!

شاید اینجوری....ارامش بگیری...

گذشتی از من و ساکت نشستم...

گذشتی از من و دیدی که خستم...

تو یادت رفته که توی چه حالی...

کنارت بودم و زخمات و بستم....!



شنبه 20 آبان 1391برچسب:خیال, :: 18:2 ::  نويسنده : mostafa

 





رسیده ام به حس برگی که می داند،

 باد از هر طرف که بیاید ، سرانجامش افتادن است....



شنبه 20 آبان 1391برچسب:برگ, :: 18:0 ::  نويسنده : mostafa

 

بـا چشـم هـاى پر از اشـک کــجایى که ببـینـى چه به روزم اومـده....
هیـچ وقـت نذاشتـم تنهـا بمـونـى اما چــرا ؟؟؟؟ 
جـواب اون همـه محـبت فقـط یک مـشت خـاک و خاطـره شـده.... 
به خـدا گفتـه بـودم بدون تو نفـس کشیـدن هم برام سختـه نمى دونم شاید خدا باورش نشد.... 
اما الان دارم نفس مى کشـم چون خدا دعـاتو مسـتجاب کـرد تو را بیشـتر از من دوست داشـت 
تو نمى دونى با دعایـى که کـردى چه به روزم آوردى...
آخه تنهـایى هم شد زندگـى بدون تـو .. 
آخ اگه بدونـى چقدر سـخته... 
تو رفتـى اما سهـم من تنهـایى شــد .... 
هنـوز بعد این همه وقت باورم نـشده .... 
امروز هم به یاد تو تنهـاى تنها بودم همه رفـتن اما من مونـدم ...
موندم تا با خاطـراتـت تنهـا باشم یاد روزهـاى قبل بودم که کـنارم بودى ... 
امروز خیلى برام سـخت بود ...
اومـدم بازم برات درد دل کـردم مى دونم همیشه دوست داشتى من شاد باشم اما بـدون تو هــرگز نمى تونـم شاد باشم .. شـادى تو منو شاد مى کـرد وجود تو بود که منـو امیـدوار به زندگى مى کـرد اما الان بـدون تو هر روز ســختر از روز گذشـته مى گــذره....



پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:چشم های پر از اشک, :: 16:25 ::  نويسنده : mostafa

 

آدم دوس داره گاهی غرق شه
غرق شدن همیشه تو آب نیست.. تو غصه نیست.. تو خیال نیست..
آدم دوست داره گاهی تو یه آغوش غرق شه

 

سلامتیه اونایی که انقد خستن که نمیتونن خیانت کنن.... و انقد تنهان که نمی تونن دوباره عاشق شن.....

 

یعقوب نیستم
اما بوی پیراهن تو
قلبم را بینا می کند !





پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:غرق, :: 16:23 ::  نويسنده : mostafa

 

میـــــدانی تنـــــــهایی کجایش درد دارد؟
انکــــــــــــارش...

 

 

من تمام راه را
با سر ندوئیدم
که تو را در آغوش او ببینم ...!

 

 

نبودنت را از روی خط ایرانسلم می فهمم که مدت هاست نیازی به شارژ مجدد ندارد!!!



پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:شارژ ایرانسل, :: 16:20 ::  نويسنده : mostafa

 

به تو عادت کرده بودم 
ای به من نزدیک تر از من 
ای حضورم از تو تازه 
ای نگاهم از تو روشن 
به تو عادت کرده بودم 
مثل گلبرگی به شبنم 
مثل عاشقی به غربت 
مثل مجروحی به مرهم 
لحظه در لحظه عذابه 
لحظه های من بی تو 
تجربه کردن مرگه 
زندگی کردن بی تو 
من که در گریزم از من 
به تو عادت کرده بودم 
از سکوت و گریه شب 
به تو حجرت کرده بودم 
با گل و سنگ و ستاره 
از تو صحبت کرده بودم 
خلوت خاطره هامو 
با تو قسمت کرده بودم 
خونه لبریز سکوته 
خونه از خاطره خالی 
من پر از میل زوالم 
عشق من تو در چه حالی 




پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:به تو عادت کرده بودم, :: 16:4 ::  نويسنده : mostafa

 میگفتند باران که می بارد بوی خاک بلند میشود...

اما اینجا باران که میزند فقط بوی خاطره ها می آید.



پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:باران, :: 16:1 ::  نويسنده : mostafa

 

صدایت درگوشم زمزمه می شود

نگاهت درذهن مجسم ...

ولی من

تو را

می خواهم

نه خیالت را ..




پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:زمزمه, :: 14:26 ::  نويسنده : mostafa

 |http://www.atrebaroon.blogfa.com|عکس های عاشقانه|http://www.atrebaroon.blogfa.com|

جــزایــی بـالاتــر از ایــن نیسـت كـه بـه كسـی یـا چیـزی كـه
قسمـت تــو 
نیسـت ، دلــــــــ ببنــدی ....!!!



پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:دلبستن, :: 14:24 ::  نويسنده : mostafa

|http://www.atrebaroon.blogfa.com|عکس های عاشقانه|http://www.atrebaroon.blogfa.com|

شب تو اتاق تو تاریکی منتظر روشن شدن چراغ گوشیت باشی ...
یهو چراغش روشن شه ... قلبت بتپه ....
تاپ ...
تاپ ...
تاپ...
میری برش میداری ...
یعنی اونه ؟؟
رو صفحه میبینی ...
قلبت میشکنه ...
Battery Low ...
وقتی کسی نباشه قلبت رو شارژ کنه ...
چه فرقی میکنه ...
گوشیت خاموش میشه ...
آروم رو تختت کز میکنی ...
وتا خود صبح به خودتو بدبختیهات بد بیراه میگی...



پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:باتری, :: 14:17 ::  نويسنده : mostafa

 

 

 

 

 

 



پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:, :: 13:41 ::  نويسنده : mostafa

 

توىِ "زندگــ ــ ــ ــيت"

جــزءِ اون دسته از اَفـــ ـــرادى باش که :

اگه يکي از پُشت چشماتو گرفت ،

فقط يه نفر تو ذهـــنت بياد ، نه چند نفر !


 



چهار شنبه 17 آبان 1391برچسب:ذهن, :: 21:39 ::  نويسنده : mostafa

 

می پوشانم 


دلتـنگی ام را


با بستری از کلمات


اما باز کسی در دلم 


" تــــــو "


 



دو شنبه 15 آبان 1391برچسب:دلتنگی, :: 19:40 ::  نويسنده : mostafa

 اتل متل توتوله این پسره سوسوله (طنز بسیار جالب)



  اتل متل توتوله
    این پسره سوسوله

    موهاش همیشه سیخه
    نگاش همیشه میخه

    چت میکنه همیشه
    بی مخ زدن؟نمیشه

    پول از خودش نداره
    باباش رو قال میذاره

    دی اند جیشو میپوشه
    میشینه بعد یه گوشه

    زنگ میزنه به دافش
    میبنده هی به نافش

    که من دوست میدارم
    تاج سرم میذارم

    صورت رو کردی میک آپ
    بیا بریم کافی شاپ

    تو کافی شاپ،می خنده
    همش خالی میبنده

    بهم میگن خدایی!
    چقدر بابا بلائی!

    همه رو من حریفم
    میذارم توی کیفم

    هزارتا داف فدامن
    منتظر یه نامن

    ولی تویی نگارم
    برات برنامه دارم

    اگه مشکل نداری
    میام به خواستگاری!

 



دو شنبه 15 آبان 1391برچسب:, :: 19:31 ::  نويسنده : mostafa

 میروم

 بغض خواهی‌ کرد

 اشک‌ها خواهی‌ ریخت

 غصه‌ها خواهی‌ خورد

 نفرینم خواهی‌ کرد

 دوست ترم خواهی‌ داشت

 یک شب فراموشم میکنی‌

 فردایش به یادت خواهم آمد

 عاشق تر خواهی‌ شد

 امید خواهی‌ داشت

 چشم به راه خواهی‌ بود

 و یک روز

 یک روزِ خیلی‌ بد

 رفتنم را ، برایِ همیشه ، باور خواهی‌ کرد

 ناامید خواهی شد

 و من برایت چیزی خواهم شد

 مثلِ یک خاطر ه ی دور

 تلخ و شیرین ولی‌ دور … خیلی‌ دور

 و من در تمام این مدت

 غصه‌ها خواهم خورد

 اشک‌ها خواهم ریخت

 خودم را نفرین خواهم کرد

 تمام لحظه‌ها به یادت خواهم بود

 و امید خواهم داشت به پایداریِ عشق

 و رفتن را چیزی جز عاشق ماندن نخواهم دانست

 نخواهی فهمید

 درکم نخواهی کرد

 صحبت از عاشق بودن نیست … صحبت از عاشق ماندن است

 



دو شنبه 15 آبان 1391برچسب:میروم, :: 14:17 ::  نويسنده : mostafa

  

 

می خوام یه قصری بسازم پنجره هاش آبی باشه

 من باشم و تو باشی یک شب مهتابی باشه

 می خوام یه کاری بکنم شاید بگی دوسم داری

 می خوام یه حرفی بزنم که دیگه تنهام نذاری

 می خوام برات از آسمون یاسای خوشبو بچینم

 می خوام شبا عکس تو رو تو خواب گل ها ببینم

 می خوام که جادوت بکنم همیشه پیشم بمونی

 از تو کتاب زندگیم یه حرف رنگی بخونی

 امشب می خوام برای تو یه فال حافظ بگیرم

 اگر که خوب در نیومد به احترامت بمیرم

 امشب می خوام تا خود صبح فقط برات دعا کنم

 برای خوشبخت شدنت خدا خدا خدا کنم

 امشب می خوام رو آسمون عکس چشات رو بکشم

 اگه نگاهم نکنی ناز نگاتو بکشم

 می خوام تو رو قسم بدم به جون هر چی عاشقه

 به جون هر چی قلب صاف رنگ گل شقایقه

 یه وقتی که من نبودم بی خبر از اینجا نری

 بدون یه خداحافظی پر نزنی تنها نری

 یه موقعی فکر نکنی دلم واست تنگ نمیشه

 فکر نکنی اگه بری زندگی کمرنگ نمیشه

 اگه بری شبا چشام یه لحظه هم خواب ندارن

 آسمونای آرزو یه قطره مهتاب ندارن

 راستی دلت میآد بری بدون من بری سفر

 بعدش فراموشم کنی برات بشم یه رهگذر

 اصلا بگو که دوست داری اینجور دوست داشته باشم

 اسم تو رو مثل گلا تو گلدونا کاشته باشم

 حتی اگه دلت نخواد اسم تو تو قلب منه

 چهره تو یادم می آد وقتی که بارون می زنه

 ای کاش منم تو آسمون یه مرغ دریایی بودم

 شاید دوسم داشتی اگه آهوی صحرایی بودم

 ای کاش بدونی چشمات و به صد تا دنیا نمی دم

 یه موج گیسوی تو رو به صد تا دریا نمی دم

 به آرزوهام می رسم اگر که تو پیشم باشی

 اونوقت خوشبخت میشم مثل فرشته ها تو نقاشی

 تا وقتی اینجا بمونی بارون قشنگ و نم نمه

 هوای رفتن که کنی مرگ گلهای مریمه

 نگام کن و برام بگو بگوی می ری یا می مونی

 بگو دوسم داری یا نه مرگ گلهای شمعدونی

 نامه داره تموم میشه مثل تموم نامه ها

 اما تو مثل آسمون عاشقی و بی انتها

 

 



دو شنبه 15 آبان 1391برچسب:, :: 14:11 ::  نويسنده : mostafa

 http://img4up.com/up2/6552219076455.jpg

 

گاهــی حجــم ِ دلــــتنـگی هایــم
آن قــَــــدر زیـاد میشود
که دنیــــا
با تمام ِ وسعتش
برایـَم تنگ میشود ...
...
 دلـتـنــگــم...
دلتنـــــگ کسی کـــــه
گردش روزگــــارش به من که رسیــــد از
حرکـت ایستـاد...
دلتنگ کسی که دلتنگی هایم را ندید...
دلتنگ ِ خود َم...
خودی که مدتهــــــــــاست گم کـر د ه ام ...

گذشت دیگر آن زمان که فقط یک بار از دنیا می رفتیم
حالا یک بار از شهر می رویم

یک بار از دیار … یک بار از یاد … یک بار از دل … و یک بار از دست


 



شنبه 13 آبان 1391برچسب:, :: 15:19 ::  نويسنده : mostafa

 * اگر از بچگی به جای سیگار بهمون می گفتن "مسواک" ضرر داره، الان هیچ کس دندون
درد نداشت، همه دور هم جمع می شدیم یواشکی مسواک می زدیم.



جمعه 12 آبان 1391برچسب:مسواک, :: 13:37 ::  نويسنده : mostafa

 چه باحالهههههههههههه{#}

 



جمعه 12 آبان 1391برچسب:خیلی باحاله, :: 8:4 ::  نويسنده : mostafa