آخرین مطالب پيوندها
تبادل لینک هوشمند نويسندگان دهکده ی نامه های عاشقانه آنقدر به مردم این زمانه بی اعتمادم که میترسم هرگاه از شادی به هوا بپرم زمین را از زیر پاییم بکشند…...
این که با عشقم دارم یه آهنگ آروم و ملایم رو گوش میدم... بعد غرق آهنگمو حواسم نیست... یهو میاد از پشت دستاشو دورم حلقه می کنه... سرشو میذاره رو شونه هامو و آروم با آهنگ زمزمه میکنه... اون آهنگ میشه خاطره... عشقت میشه خاطره...
اون آغوش ... اون سر رو شونه... میشن خاطره... نظرات شما عزیزان: lorn chit
ساعت16:22---7 مرداد 1393
خیلی قشنگ بود
خیلی قشنگ بود خوشم اومد به وبلاگ منم وقت کردی بیا سر بزن ولی نظر یادت نره بزاری
دریا18
ساعت9:50---17 خرداد 1393
خدایا!دلگیر نشو از من ولی به خودت قسم دنیات آخر نامردیه...
دریا18
ساعت15:50---5 خرداد 1393
دیشب با خدا دعوایم شد ..باهم قهرکردیم..فکرکردم دیگر مرا دوست ندارد..رفتم گوشه ای نشستم چند قطره اشک ریختم و خوابم برد/..صبح بیدار شدم و مادرم گفت=نمی دانی از دیشب تا صبح چه بارانی آمده...
دو شنبه 5 خرداد 1393برچسب:خاطره ي خوب, :: 15:22 :: نويسنده : mostafa
|