روی تختـم ولـو مـی شـوم , ولـووووو...
تنـها صـدای جیـر جیـر تختـم اسـت ,
کـه خستـه تـر از مـن , از بـار سـنگینـش مـی نـالد.
و ایـن سکـوتِ تکـراریِ مـرگبـار , کـه خستـه تـرم مـی کنـد.
مـن خستـه...
سیگـارم خستـه...
تخـتِ پیـر خستـه...
مـن از زنـدگـی خستـه...
زنـدگـی از مـن خستـه...
خستـگـی امـانـم را بـریـده.
سیگـاری آتـش میـزنـم کـه صـدای سـوختنـش مـرهم عذابـم بـاشـد.
سیگـارم را اسلـحه ای میبینـم...
تیـری بـه قلـبِ سکـوت...
گلـولـه ای بـه بنیـانِ خستگـی...
.
..
...
آتــــــش. . .!!!
نظرات شما عزیزان: