درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید امید وارم تونسته باشم نظرتون رو جلب کنم از کسانی که نظر میدن هم ممنونم راستی اینجا کپی کردن آزاده راحت باشید
آخرین مطالب
پيوندها
نويسندگان
دهکده ی نامه های عاشقانه
آنقدر به مردم این زمانه بی اعتمادم که میترسم هرگاه از شادی به هوا بپرم زمین را از زیر پاییم بکشند…...




 

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

و من سنگ شدم! بی روح، لخت ، بی حرکت!

دستهایم؛ دیگر توان جستجو نداشتند.
پاهایم...انگار جایی جا مانده بودند.
دلم به حال خودم سوخت! خواستم دست تنهایی خود را خود بگیرم که ناگاه شنیدم...
می شنیدم که صدایم می کنند، آری آن دورها آوایی بود که مرا می خواند...
همه را می شنیدم اما اینجا سنگی نشسته بود!
نمی خواستم جواب دهم.می ترسیدم!
می گفتند هر کجا هستم باشم، آسمان مال من است...
نمی دانستم، و همین ندانستن من را پرت می کرد به طرف همان انحنای ناشی از زمان و مکان...
نمی دانستم فریاد زدن و پافشاری من ناشی از جسارت و اراده ام بود و یا از سادگی و بی تجربگی؟!
من پری کوچک غمگینی بودم که در اقیانوس مسکن داشت، دلم را در یک نی لبک چوبین می نواختم،
آرام آرام...پری کوچک و غمگینی که شب از یک بوسه می مرد و سحرگاه از یک بوسه به دنیا می آمد.
یک روز که به دنیا آمدم دیدم من از آغاز اینجا بوده ام! دیدم وجود مرا پایانی نخواهد بود.
دیدم دستی به سویم دراز شده...دست خدا بود! 
خدا در قالب یک انسان،یک هم نوع، یک همدل، در مقابلم ایستاده بود
و لبخند می زد...
به من گفت:
- تو اینجایی؛ زنده! نمی توانند تو را از زندگی تبعید کنند...
گفتم:
-اگر آنها چشمانم را در آورند من به نجوای عشق تو گوش خواهم سپرد...
اگر آنها بخواهند مرا از شنیدن باز دارند، من وجد و سرور را در نوازش نسیم خواهم یافت که آمیخته ای است از رایحه ی زیبایی و حلاوت نفسهای عاشقان...
و اگر هوا را از من دریغ کنند من با روحم زندگی خواهم کرد ؛ زیرا روح خواهر عشق و زیبایی است...

سرنشتر عشق بر رگ روح زدند یک قطره چکید و نامش دل شد

 




سه شنبه 22 اسفند 1391برچسب:من اینجام تنها لخت, :: 6:9 ::  نويسنده : mostafa

 چه تهی شده ام ، من از معنی... و نفرین بر این واژه گان پوچ و بی معنی... که مرا نه به خروش ِ مواج ِ زندگی رهنمونند و نه به آرامش یکپارچه مرگ... چه بی حاصل حضوری دارند این واژه گان... بر این معصوم صفحۀ سفید ِ بی گناه... که دیگر نه دیده گان مرا تعریف می کنند و نه چشمان تو را افسون... مرده باد کلمه و خاموش باد جمله... که هر چه می گویند از حضور خستۀ من می کاهند و بر غیاب شکستۀ تو می افزایند... آخر به چه کار می آیید ای واژه گان گم گشته معنی... مرا به حال خود بگذارید... و ویران شوید... که از انبوه شما ، تنها دیواری ساخته می شود از آجر تلخ کلمه ، که چون به یک خط قرار گیرید و بر سطرها نشینید ، بی نفوذ دیواری گردید همچون این نوشتۀ منحوس... وهر چه بیشتر نوشته آید... دیوار جدایی میان من وتو را رفیع تر گرداند... و مرا در پشت این نوشته ها پنهان تر... پس دیگر نخواهم نوشت و هیچ نخواهم گفت... تا ویران شود دیوار و آوار گردد کلمات... که اکنون وقت خاموشی پرفریب لبهاست... وآغاز گفتگوی بی واسطۀ چشمها... بر چشمان گویای من همیشه خیره بمان.... 

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد



سه شنبه 22 اسفند 1391برچسب:خیره, :: 6:6 ::  نويسنده : mostafa

 بگذار پرنده اي باشم
بي پر و بال و بي آشيانه
خدايا خسته ام از اين همه تکرار بيهوده زمان
همش 1-2-3-...60
و دوباره
1-2-3-...60
دقيقه ها همش تکرار بيهوده ماست
من تکرار تو تکرار
اين پر پرواز من را چه کسي شکست؟
اين من را چه کسي فراموش کرد؟



سه شنبه 22 اسفند 1391برچسب:تکرار, :: 6:5 ::  نويسنده : mostafa

 راســـــــــــــــت می گفتند همیشه زودتر از آن که بیندیشی اتفاق می افتد من به همه چیز این دنیا دیــــــــــــــــــــــــــــــر رسیدم زمانی که از دست می رفت و پاهای خسته ام توان دویدن نداشت چشم می گشودم همه رفته بودند مثل "بامدادی" که گذشت و دیر فهمیدم که دیگر شب است "بامداد" رفت رفت تا تنهایی ماه را حس کنی شکیبایی درخت را و استواری کوه را... من به همه چیز این دنیا دیر رسیدم به حس لهجه "بامداد" و شور شکفتن عشق در واژه واژه کلامش که چه زیبا می گفت "من درد مشترکم" مرا فریاد کن...!

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد



سه شنبه 22 اسفند 1391برچسب:دیر, :: 6:2 ::  نويسنده : mostafa

:::::منتظری چه اتفاقی بیفتد؟:::::

:::::
اینکه دلم برایت تنگ شده کافی نیست؟:::::

:::::
منتظری چه اتفاقی بیفتد ؟:::::

::::::
اینکه از چشمهای شب زده ام بجای باران برف ببارد ؟:::::

:::::
اینکه ستاره ها در آسمان برای نیاز نیمه شبم راه باز کنند ؟:::::

:
اینکه تمام پروانه ها و پرستوهای سرگردان بعد دعاهایم آمین بگویند ؟:

:::::
نه عزیز دلم:::::

:::::
هیچ اتفاق مهمی نمی افتد::::: !

:::::
جز پژمردن چشمهای سرخ و سیاه من:::::

::::::::
جز به خاک افتادن ساقه های احساس ِ بچه گانه ام::::::::

:::::::::::::::::::
منتظری بمیرم تا برگردی ؟::::::::::::::::::::::

::::::
اینکه دلم برایت تنگ شده کافی نیست ؟

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد



دو شنبه 14 اسفند 1391برچسب:منتظری, :: 18:34 ::  نويسنده : mostafa

 

پشت سرت به جای اشک یه کاسه آب می ریزم  
 

حالا که رفتنی شدی سفر بخیر عزیزم

 


این آخرین خواهشمه مواظب خودت باش

 


اونی که جام و می گیره جوونی تو بزار پاش

اسم من و جلوش نیار، بهوونه ای نگیره
بهش بگو دوستت دارم بزار برات بمیره

عکس من و پاره بکن یه وقت اون و نبینه

 


خجالت از چشام نکش، که عاشقی همینه


 

یادته یادگاری نوشتی رو دیواری

که من و دوسم داری و تنهام نمی زاری

 


حالا می خوایی بری من و بزاری تنها

 


منم بدون تو می شم بی خیال دنیا

 


نکه گله کنم نه اصلا گله ی نیست

 


تو رو بدرقه می کنم با چشم های خیس

 


هر کسی واسه خودش یه خدایی داره

 


نه که نفرینت کنم نه  این رسم روزگاره

 


که بی تو همدمم شده قلم و کاغذ

 


تنها چیزی که ازت دارم یه عکس پارست  

 


اونم همدمی واسه این دل سادست  

 


با اون خاطره هایی که  واسم شیرین و تلخه

 


 

بهت میگم خداحافظ گرچه گفتنش سخت

 


دفتر خاطراتت و  تو خلوتت بسوزون  

یادت نره که کی بودی به دلت هم بفهمون

 


اگه یه روز من و دیدی به روت نیار که دیدی

 


حتی اگه صدات زدم به روت نیار شنیدی

 


کی گفته نفرین می کنم، غصه به تو حروومه

 


خوشبختی تو گل من، همیشه آرزومه

 



دو شنبه 14 اسفند 1391برچسب:ارزو, :: 18:34 ::  نويسنده : mostafa


قــــول داده ام...
گــــــاهـــی هـــــر از گــــاهـــی
فـــانــوس یــادت را مــیــان ایـــن کـــوچــه هـــا
بــــی چـــراغ و بـی چــلــچــلـه ، روشــن کـــنــم
خــــیـــالــت راحـــت!!!! مــــن هــمـان مــنــم؛
هــــنـــوز هـــم در ایـــن شـــبــهــای بـــی خــواب
و بــــی خــــاطـــــــره میـــان ایــن کـــوچـــه های تـــاریــک پـــرســـه مــیـــزنـــم
امــا بــه هــیــچ ســــتــاره‌ی دیــگــری ســـلــام نــخـــواهــم کـــرد...
خــــیـــالــت راحــــت

 براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد



شنبه 12 اسفند 1391برچسب:قول داده ام, :: 15:58 ::  نويسنده : mostafa

 دلم پُــــــــــر است

پُــــــــــر پُــــــــــر پُــــــــــر

آنقــــــدر که گاهی اضافه اش، از چشمانم می چـــــکد



شنبه 12 اسفند 1391برچسب:بغض, :: 15:57 ::  نويسنده : mostafa

بـــــــــــــــــــــــــــــــــــغض کرده ام !!!

این بــــــــــــــغضه لــــــــــــــــعنتی

با هیچ چیز نـــــــــــــــــــــمی شکند !!!

جــــــــــــــز با صدای تـــــــــــــــــــــــــــــــــو ...

صـــــــــــــــــــــــــــــــــــــدایت را مــــــــــــــیخواهم !!!

هـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــستی ...؟!!! 



شنبه 12 اسفند 1391برچسب:بغض لعنتی, :: 15:47 ::  نويسنده : mostafa

میگن سه موقع دعا برآورده میشه:


یکی وقت غروب

یکی زیر بارون

یکیم وقتی دلی میشکنه


من وقت غروب زیر بارون با دلی شکسته دعا کردم خدایا هیچ دلی نشکنه...



پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:دعا می کنم دل هیچ کس نشکنه, :: 19:32 ::  نويسنده : mostafa

 

انـدوه که از حــد بگــذرد

 

    جایش را می‌دهد به یک بی‌‌اعتنایی مـزمـن

 

           دیـگه مـهـم نـیـســت

 

                   بـودن یا نـبـودن

 

                        دوست داشتن یا نـداشتن

 

                             دیگه حسی تو رو به احساس کردن نمی کشاند

 

                                 در آن لحظه فـقـط در سکوت غـرق می شـوی

 

                                       و فقط نـگـاه می‌کـنی

                                           نـگــــــــــاه…..!



دو شنبه 7 اسفند 1391برچسب:نگاه, :: 13:8 ::  نويسنده : mostafa

 

خــــدایـــــا ؛


هیـــــچ تنهـــــایــــی رو اونقـــــدر تنهـــــا نکــن کــه بــه هــــر بـــی لیــاقتــــی بگــــه :


عشقــــــم

 

 براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد



دو شنبه 7 اسفند 1391برچسب:خدایا, :: 13:3 ::  نويسنده : mostafa

من زندگی را دوست دارم
ولی از زندگی دوباره می ترسم!
دین را دوست دارم
ولی از كشیش ها می ترسم!
قانون را دوست دارم
ولی از پاسبان ها می ترسم!
عشق را دوست دارم
ولی از زن ها می ترسم!
كودكان را دوست دارم
ولی از آینه می ترسم!
سلام را دوست دارم
ولی از زبانم می ترسم!
من می ترسم ، پس هستم
این چنین می گذرد روز و روزگار من
من روز را دوست دارم
ولی از روزگار می ترسم



دو شنبه 7 اسفند 1391برچسب:ترس, :: 12:57 ::  نويسنده : mostafa

 
میخواهم عاشقی را از تو یاد بگیرم
که چنین بی وقفه در هر زمان و مکانی
یادت نمیرود باید عاشقی کنی
کاش من اینگونه عاشق بودم ..... ای کاش ...
........................................................................



دو شنبه 7 اسفند 1391برچسب:عاشق وقعی دهکده ی نامه های عاشقانه, :: 12:49 ::  نويسنده : mostafa

آدم هـاي سـاده را دوسـت دارم

هـمـان هـا كـه بـدي هـيـچكـس را بـاور نـدارنـد

همـان ها كـه بـراي همه لبخند دارنـد

همـان هـا كـه هميـشـه هستـنـد ; براي همـه هـستند

آدم هـاي ساده را بايـد مـثل يـك تابـلـوي نـقاشـي ،‌ ساعتها تماشا كـرد

عمـرشـان كـوتـاه است . . .

آدم هاي ساده را دوست دارم

بـوي نـاب آدم مـيدهـنـد . . .

ادم,

:: 12:55 ::  نويسنده : mostafa

باران که می بارد دلم برایت تنگ تر می شود

راه می افتم

بدون چتر

من بغض میکنم ، آسمان گریه ...



یک شنبه 29 بهمن 1391برچسب:باران, :: 13:0 ::  نويسنده : mostafa

اسمش را ميگذاريم : دوست مجازي اما آنسو يك آدم حقيقي نشسته است . . .

 


خصوصياتش را كه نميتواند مخفي كند . . .


وقتي دلتنگي هايش را مينويسد وقت ميگذارد برايم . . .


وقت ميگذارم برايش . . . نگرانش ميشوم . . .  دلتنگش ميشوم . . .


وقتي در صحبت هايم ،‌ به عنوان دوست ياد ميشود . . .


مطمئن ميشوم كه حقيقي ست ، هر چند كنار هم نباشيم . . .


من برايش سلامتي و شادي آرزو دارم هر كجا كه باشد . . .


♥♥♥ همه شما دوستانم در دنياي مجازي  رو دوست دارم ♥♥♥



یک شنبه 29 بهمن 1391برچسب:دوستان مجازی, :: 12:57 ::  نويسنده : mostafa

 خندیدن، خوب است قهقهه، عالی است گریستن،


آدم را آرام می کند



اما…...


لعنت بر بغض

 

 



دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:بغض, :: 23:12 ::  نويسنده : mostafa

 " خداحافظی ات " عجب خرابه ای به بار آورده! . .



نگاه کن ... . . مدت هاست در تلاشند . ..


مرا از زیر آوار تنهایی هایم بیرون کشند!

 

 



دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:اوار, :: 23:12 ::  نويسنده : mostafa

 

مرد باید وقتی مخاطبش عصبانیه , ناراحته ,


 میخواد دادبزنه وایسه روبروش بگه : تو چشام نیگا کن ,

بهت میگم تو چشام نیگا کن حالا داد بزن ,

بگو از چی ناراحتی بعد مخاطب داد بزنه , گله کنه ,

فریاد بکشه, گریه کنه

حتی با مشتای زنونه ش بکوبه تو بغله مرد

آخرش خسته میشه میزنه زیر گریه

همونجا باید بغلش کنه نذاره تنها باشه حرف نزنه ,

توضیح نده کل کل نکنه ,

 توجیه نکنه فقط نذاره احساس کنه تنهاس

مرد باید گاهی وقتا مردونگیشو با سکوت ثابت کنه

با بغلش کردن...


 



دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:باید, :: 23:10 ::  نويسنده : mostafa

 صبرکن عشق زمینگیر شود،بعد برو




یادل از دیدن تو سیر شود،بعد برو


تو اگر کوچ کنی بغض خدا میشکند


صبرکن گریه به زنجیر شود،بعد برو...

 

 



دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:برو, :: 23:8 ::  نويسنده : mostafa

 

بعضیام هستن برای فراموش کردن



یکی‌ دیگه بهتون نزدیک میشن



اینا آدمای بدی نیستن ..


درداشون کشیدن...



شایدم دوست داشتنی باشن ..



فقط قابل اعتماد نیستن. .


 



دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:بعضی ها هستند, :: 23:6 ::  نويسنده : mostafa

 

آدمهایی هستند که در زندگیشان عدد "یک" معنای زیادی دارد.




آنها همیشه یکـ آهنگ خاص راگوش میـدهنـد


آنها همیشه فقط یک عطر خاص را می زنند


آنهایک روز داشته اند که بغضشان تا سَر حد ترکیـدن رفته


آنها یک خاطره خاص را هزار بار مرور میکنند


آنها هرگز پا به یک کـافه ے خاص نمے گذارنـد


آنها یکـ شماره را براے ابـد در گوشے شان سیو نگه میـدارنـد


آنها یک نفر را هیچوقت فراموش نخواهند کرد


آنها تنها چیزے را که دو بار تجرُبـه خواهنـد کرد، مرگ است


چون یک باردر گذشته مُرده انـد . . .


" یکـ " براے بعضے ها معناے زیادے دارد . .. !

 

 

 



دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:یک, :: 23:6 ::  نويسنده : mostafa

 

غم نگاه آخرت تو لحظه ي خداحافظي




گريه ي بي وقفه ي من تو اون روزاي كاغذي


قول داده بوديم ما به هم كه تن نديم به روزگار


چه بي دوام بود قول ما جدا شديم آخر كار


تو حسرت نبودنت من با خيالتم خوشم


با رفتنم از اين ديار آرزوهامو ميكشم


كوله بارم پــــــــــره حسرت


تو دلــــــــم يه دنيا درده


مثل آواره اي تنها تو خيابوني كه سرده


تاخيالت به سرم ميزنه گريه ام ميگيره


آروم آروم دل تنگم داره بي تو ميميره


گـــــــل مغـــــــــــرو ­ر قشـنگم

من فــــــرامــوشت ­ نـكـــــردم

بي تو اينجا رو نمي خوام ميرم و بر نمي گردم

 

 

 



دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:غم, :: 23:0 ::  نويسنده : mostafa

 نامم را پاک کردی،یادم را چه می کنی؟!



یادم را پاک کنی،عشقم را چه می کنی؟!


اصلا همه را پاک کن...



دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:پاک کردن, :: 23:0 ::  نويسنده : mostafa

  

 

 

 

 

حتــــي لـــوك خوش شــــانس هـــــم همـــيــــشه آخـــــرش
 
 

 

 
 
تنــــهــايـــي
 
 
 

 

 
ســمــــت غـــــروب ميـــــرفت...
 
 

 


 

 
با اينــــكه لــــوك بــــود!!!
 
 
با اينكه خوش شانس بود !!!!!

 

 



چهار شنبه 18 بهمن 1391برچسب:لوک خوش شانس!!!, :: 14:52 ::  نويسنده : mostafa

 

چه عاشقانه است این روزهای ابری

چه عاشقانه است قدم زدن زیر باران غم تنهایی

چه عاشقانه است شکفتن گلهای اقاقیا

چه عاشقانه است قدم زدن در سر زمین عشق

و من

چه عاشقانه زیستن را دوست دارم

عاشقانه لا لایی گفتن را دوست دارم

عاشقانه سرودن را دوست دارم

عاشقانه نوشتن را دوست دارم

عاشقانه اشک ریختن را...

دفتر عاشقانه ی من پر از کلمات زیبا در نثار

بهترین و عاشقانه ترین کسانم...

و من

عاشقانه می گریم...

عاشقانه می خندم...

عاشقانه می نویسم...

و در سکوت تنهایی عاشقانه می میرم...

 

 



چهار شنبه 11 بهمن 1391برچسب:عاشقانه, :: 16:48 ::  نويسنده : mostafa

چشمهایم را بسته ام ، تا تو را ببینم
ببینم که در کنارمی ، سرم بر روی شانه هایت است و تو فقط مال منی
حس کنم گرمای وجودت را ، فراموش کنم همه غم های دنیا را …
چشمهایم را بسته ام ، تا تو را در آغوش بگیرم ، تا همانجا در کنارت ، برایت بمیرم…
شاید تنها در خیالم با تو باشم و همیشه عاشق این خیالات باشم…
خیالی که لحظه به لحظه با من است ، همیشه و همه جا در کنار من است ، حسرت شده برایم این خیالات عاشقانه ، از خیال تو حتی یک لحظه هم خواب به چشمانم نیامده….
همیشه فکرم پیش تو است ، تو که میدانی دلم بدجور گرفتار تو است ، پس کجایی که آرامم کنی؟ خواهشی از قلب بی وفای تو دارم، هوای قلب تنهای مرا هم داشته باش….
بس که به خیال تو چشمهایم را بستم و به رویاها رفتم،دنیا را فراموش کرده ام ،دنیای من تو شده ای و رویاهایت ، حسرت شده برای یک بار هم، شنیدن صدای نفسهایت….
دلم در این هوای آلوده دلتنگی ، پر از غبار شده ، مدتی گذشته و هنوز این گرد و غبارها پاک نشده ، هر کسی می آید پیش خود میگوید شاید این دل حراج شده، اما کسی نمیداند که دلم یک عاشق سر به هوا شده…
دلی که عاشق است و عشقش در کنارش نیست ، دلی که لحظه به لحظه به خیال آمدن عشقش دیگر محکوم به انتظار نیست ….
چشمهایم را بسته ام ، تو نیامدی و من عاشقی دلشکسته ام…



پنج شنبه 5 بهمن 1391برچسب:چشمان بسته, :: 15:10 ::  نويسنده : mostafa

 

به نام او به یاد تو سلام:سلامی به گرمی آفتاب به لطافت ابر به روشنی مهتاب و به زیبایی چشمانت،چشمانی که با یک نگاه دل هزارن مو جود را به لرزه در می آورد که یکی از انها من باشم . سلامی به نغمه شیدایی بلبلی که از سرزمین عشق و آرزوها شروع به پرواز نموده و راه طولانی و خسته کننده را با تمام وجود بال و پر زده تا پیامی برای معشوقی که با تمام وجود در قلب من جای دارد بیاورد و اری عشق من آن معشوق تو هستی وآن پیام چیزی نیست جز اینکه با تمام وجود بگویم دوستت دارم، دوستت دارم

 



سه شنبه 3 بهمن 1386برچسب:سلام, :: 20:50 ::  نويسنده : mostafa

دفتر عشـــق که بسته شـد

دیـدم منــم تــموم شــــــــــــــــــدم

خونـم حـلال ولـی بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدون

به پایه تو حــروم شــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم

اونیکه عاشـق شده بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــود

بد جوری تو کارتو مونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد

برای فاتحه بهـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت

حالا باید فاتحه خونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد

تــــموم وســـعت دلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو

بـه نـام تـو سنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد زدم

غــرور لعنتی میگفــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت

بازی عشـــــقو بلـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم

از تــــو گــــله نمیکنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم

از دســـت قــــلبم شاکیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم

چــرا گذشتـــم از خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــودم

چــــــــراغ ره تـاریکــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیم

دوسـت ندارم چشمای مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن

فردا بـه آفتاب وا بشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه

چه خوب میشه تصمیم تــــــــــــــــــــــــــــــــو

آخـر مـاجرا بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــشه

دسـت و دلت نلــــــــــــــــــــــــرزه

بزن تیر خــــــــــــــــــلاص رو

ازاون که عاشقــــت بود

بشنواین التماس رو



یک شنبه 1 بهمن 1391برچسب:التماس, :: 21:48 ::  نويسنده : mostafa

 عکس های زیبای عاشقانه و رمانتیک جدید | www.irannaz.com

 مي خوام زير بارون بخونم از تو كه  قطره قطرش بشه خاطره تا بشه حسش كرد تا باورت شه مي تونم باشم تا ابد مال تو يالا..يالا تو هم همينطور بخونش با من زير بارون تند بده دستاتو تو با بنفشه ميتونم باشم تا ابد مال تو...



شنبه 30 دی 1391برچسب:زیر بارون, :: 16:19 ::  نويسنده : mostafa

مجــــازی هستیم امــــا

دلمــــــان مجازی نــــیست

میشکند

حواست به تایــــپ کردنت باشــــد!

 



شنبه 30 دی 1391برچسب:مجازی, :: 13:26 ::  نويسنده : mostafa

و اشک...
و خاطراتی مبهم از گذشته
و احساسی که ماند در کوچه های خیس سادگی ام
فرصت با تو بودن توهمی شیرین بود
خواب کودکانه ی من
و تو ماندی در خاطرم
بی آنکه تو را ..!!!
چه قدر سخت است که با آشنا ترینت بیگانه باشی...
بعد از این همه عبورِ کبود،
قول میدهم دیگر قدر خلوتهایم را بدانم...



سه شنبه 19 دی 1391برچسب:خاطراتی مبهم از گذشته, :: 14:58 ::  نويسنده : mostafa

 درد تنهایـــــــــی کشیـــــــــــــــــــــد ن،

مثلِ کشیدنِ خطهایِ رنگی روی کاغذِ سفـــــــــید،

شاهکاری میسازد به نامِ دیوانــــــــــگی...!

و من این شاهکــــارِ را به قیمتِ همهٔ فصلهایِ قشنگِ زندگیم خرید ام...

تو هر چه میخواهـــــــــی مـــــــرا بخوان....

دیوانـــــه، خود خــــواه،بی احساس.................
نمیــــفروشــــــــم​..!!!!



سه شنبه 19 دی 1391برچسب:تنها, :: 9:41 ::  نويسنده : mostafa

این روزا مثل یه ساختمون کلنگی ام
که نمای بیرونیش باز سازی شده و همه رو گول میرنه..........
ولی هر لحظه ممکنه ویرون شه لطفا با فاصله حرکت کنید !!


</



پنج شنبه 14 دی 1391برچسب:ساختمان نیمه کاره, :: 19:20 ::  نويسنده : mostafa

 Where Will You Go - Amy Lee


You're too important for anyone 
You play the role of all you want to be 
But I, I know who you really are 
You're the one who cries before the dawn 

But where will you go 
With no one left to save you from yourself 
You can't escape, you can't escape 

You think I can't see right through your eyes 
Scared to death to face reality 
No one seems to hear your hidden cries 
You're left to face yourself alone 
But where will you go 
With no one left to save you from yourself 
You can't escape the truth 
I realize you're afraid 
But you can't abandon everyone 
You can't escape, you don't want to escape 

D' you breath the name of your saviour in your hour of need.
N' taste the blame if the flavour should remind you of greed.
Of implication, insinuation and ill' will' till' you cannot lie still.
In all this turmoil before red cape and foil come closing in for a kill

Come feed the rain
'Cause I'm thirsty for your love dancing underneath the skies of lust

Yeah feed the rain
'Cause without your love my life ain't nothing but this carnival of rust

It's all a game, avoiding failure, when true colours will bleed
All in the name of misbehavior and the things we don't need
I lust for after no disaster can touch us anymore
And more than ever, I hope to never fall, where enough is not the same it was before

Come feed the rain
'Cause I'm thirsty for your love dancing underneath the skies of lust

Yeah feed the rain
'Cause without your love my life ain't nothing but this carnival of rust

Don't walk away, don't walk away, oh, when the world is burning

Don't walk away, don't walk away, oh, when the heart is yearning

عکس عاشقانه...باران

 



سه شنبه 5 دی 1391برچسب:were will you go, :: 14:22 ::  نويسنده : mostafa

دلــــــــــم گرفــــــته از ایـــــــــن شهـــــــــــر .....!!!!!

..

که آدمهایـــــــــش همچــــــــون هــــوایش ناپایدارنـــــــــــد!

..

گـــــاه آنقــــــــــدر پاک کــــــه باورت نمیشــــود .....!

..

گـــــاه چــــــــنان آلـــــــــوده که نفســــت مـــی گیرد .....!

 


سه شنبه 5 دی 1391برچسب:هوا, :: 12:52 ::  نويسنده : mostafa

 عکس های عاشقانه احساسی taknaz.ir



شنبه 2 دی 1391برچسب:,,,, :: 14:7 ::  نويسنده : mostafa

 

قلبم راتقدیمت میکنم تا بدانی بی ریاترینم
اشکی برای اندوهت می ریزم تابدانی پر احساس ترینم
شوق وصال حس غریبی است
برایت ترسیم میکنم حس خوشبختی را تا بدانی خوشبخت ترینم
موجی از عشق را برساحل وجودت میفرستم
تا بدانی عاشق ترینم وشعرم را تقدیمت میکنم

تا بدانی که من ساده ترینم




شنبه 2 دی 1391برچسب:تنهاترین, :: 14:3 ::  نويسنده : mostafa

 

 

 

میدونی شباهت دل با مورچه چیه؟

این که هردوشون خواسته و ناخواسته زیره پا له میشن.!!!        

 

 



پنج شنبه 30 آذر 1391برچسب:شباهت دل با مورچه, :: 17:20 ::  نويسنده : mostafa