آخرین مطالب پيوندها
تبادل لینک هوشمند نويسندگان دهکده ی نامه های عاشقانه آنقدر به مردم این زمانه بی اعتمادم که میترسم هرگاه از شادی به هوا بپرم زمین را از زیر پاییم بکشند…...
بوی باران که می دود میان فصل پاییزی دلم، دلتنگ اشک هایی می شوم که از سر دلتنگی تو ریخته ام. بوی باران می آید و اما باران نمی بارد. مثل بغضی که این روزها سرشارم کرده و اما نمی شکند.
پاییز امسال مرا به وهم غریبی فروبرده است...این زود آمدن ها، این ابرها که اشک هایشان را می بلعند، این سرمای ناگهان، مرا می ترساند ... پاییز امسال هوای غم دارد و می ترسم که این اندوه ابدی شود.
خدای من! مگر نه این همان فصلی ست که همیشه برایم سرشار زیبایی بود؟ پس چرا این روزها، سخت دلم را می زند؟!
مهربانم! شاید این نبود توست که مرا اینگونه دلشکسته و پریشان ساخته ... نمی دانم تا کی می توانم غصه هایم را در دل خاموش کنم و سر نگذارم به بیابان از غم دوری تو
نمی دانم تا کی می توانم تاب بیاورم این روزهای مکرر بی تو را که گویی پایان نمی شناسند.
نمی دانم تا کی توان زیستن روزهایی را دارم که پیش از این به امید تو سر می شد و حال، من بی امید زندگی ام چه کنم؟
نه بودنت را می گذارند و نه عاشقی مرا ... تا کی تاب بیاورم بر این لحظه های سکوت که باز خنجر می زند بر زخم های دیرینه ی قلبم. ببین که این دل بی قرار من دیگر جایی برای شکستن ندارد و چشم حوایی ام دیوانه وار تر از مجنون هوای تورا دارد و دلواپس نیامدنت است.
نمی دانم پس از این تاب می آورم نگفتن از تورا؟؟! ... نمی دانم!
خدایا، خوب نگاه کن این کودک درمانده از روزگارت را ... این است حال و روز دلدادگی و دلواپسی من ... نگو این تاوان عشق است که خوب می دانم تو بر بنده های مجنونت عاشق تری ...
نگذار بودنت را فراموش کنم که اینک تنها تو برایم مانده ای و بس
نگذار! ... مرا به خود وامگذار که اگر لحظه ای بودنت را از یاد برم، از بودن خود دست خواهم کشید.
مهربان ترین فرشته ی زمینی من! اینک محکوم به سکوت شده ام، محکوم به ندیدنت و نشنیدنت، اما باور کن این قلم زدن ها تنها چیزی ست که برایم باقی مانده و پایان این نوشتن ها یعنی خداحافظ و خداحافظ پایان من است .
نمی دانم! ... نمی دانم چقدر می توانم در پایان این نامه ها دوام بیاورم و به خداحافظ نرسم.
حالا چشم هایم را می بندم تا شاید خواب تو آرام آرام میان رؤیاهای از دست رفته ام سرک کشد و مستانه از یاد ببرم این همه فاصله را که میان لمس دستان تو تا من خط جدایی کشیده اند
پ.ن: واژه های آخر را که می نویسم هنوز بوی باران می آید و صدای قطره هایی که هر لحظه بی تاب تر بر شیشه می شکنند. گویی در کنار واژه هایم که پس از این بغض طولانی سر باز کرده اند کلمات نمناک آسمان هم، بی صبرانه شرح دلتنگی اش را بر زمین می نویسند ، بر چهره هایی که از یاد برده اند رنگ پاییزی عشق را ..............
مهربان باش مهربان باش که در آن پس ِ این پنجره ی سبـــــــتز قشنگ مهربان است کسی با من و تــــــو چه قشنگ است نگاهی که به مهـــر بگشایی به همه به طبیعـت به زمیــن به ستـــاره به قناری قفس به هر آن چیز و هر آن کس که خدا ساخت مهـــــــربان باش مهربان باش چو ابر با کویر دل من با تـن نازک گل با زمخت تن خار مهربان مثل نسیم مثل آیینه و آب مثل خورشید درخشان که به هر ذره ی خاک می درخشد همه روز از سر مهر زشت و زیبا همه مخلوق خداست به همه مهر بورز از کتاب نجوای غریب (نوشته ی حسین نظریان) چهار شنبه 1 خرداد 1392برچسب:مهربان باش, :: 23:26 :: نويسنده : mostafa
باز هم ترانه های ناتمام سر گردان میان هوای پر باد و باران دلم چه می کند این پاییز با دلم! عجب حال و هوای عاشقانه ایست این روزهای خنک پاییزی نسیمی که زیر پوست صبح من می رقصد هر چند صبح تنهایی ست و آفتاب کوچک ظهرهایش با تمام نبودنت دلتنگی غروب غمناکش و سکوت دلگیر شب هایی که: جای خالی تو را در آغوش جستجو میکند و این پاییز چه می کند با دل من! یاد بارانی که روی پوست من و تو نم زد و ما گفتیم عشق را زیر باران دیدیم من به پاییز بودن تمام سال عادت کرده ام! اما به ندیدن تو...
غـروبـا میون هــفته بر سـر قـبر یه عاشـق یـه جوون مـیاد مـیزاره گـلای سـرخ شـقایـق بی صـدا میشکنه بغضش روی سـنـگ قبـر دلدار اشک میریزه از دو چـشـمش مثل بارون وقت دیدار زیر لب با گـریه مـیگه : مـهـربونم بی وفایـی رفتی و نیـسـتی بدونی چـه جـگر سـوزه جـدایی آخه من تو رو می خواستم اون نجـیـب خوب و پاک اون صـدای مهـربون ، نه سـکــوت ســرد خــاک تویی که نگاه پاکت مـرهـم زخـم دلــــم بـود دیدنـت حـتی یه لـحــظه راه حـل مشکـلـم بود تو که ریـشه کردی بـا من، توی خـاک بی قراری تو که گفتی با جـدایی هـیـچ مـیونه ای نداری پس چـرا تنهام گذاشـتی توی این فـصل ســیاهی تو عـزیـزترینی اما یه رفیـق نــیـمه راهــی داغ رفتنـت عـزیـزم خط کـشـیـد رو بـودن مـن رفتی و دیگـه چـه فایده ناله و ضـجـّه و شیـون تو سـفر کردی به خـورشـید ،رفتی اونور دقایق منـو جا گذاشتی اینجا با دلی خـســته و عاشـق نمـیـخـوام بی تو بمـونم ، بی تـو زندگی حرومــه تو که پیش من نبـاشـی ، هـمـه چـی برام تمـومه عاشـق خـسـته و تنها سـر گـذاشـت رو خاک نمناک گفت جگر گـوشـه ی عـشـقو دادمـش دسـت توای خاک نزاری تنها بمونـه ، هــمـدم چـشـم سـیـاش باش شونه کن موهاشو آروم ، شـبا قصـه گو بـراش باش و غـروب با اون غـرورش نتونسـت دووم بـیـــاره پاکشـیـداز آسـمـون و جاشـو داد به یـک سـتاره اون جــوون داغ دیـده با دلـی شـکـسـته از غـم بوسـه زد رو خـاک یار و دور شد آهسـته و کم کم ولی چند قدم که دور شد دوباره گـریه رو سـر داد روشــــو بــر گــردونـــد و داد زد بـه خـدا نـمــیـری از یاد
یک شنبه 1 ارديبهشت 1392برچسب:بی تو تنها, :: 17:57 :: نويسنده : mostafa
جمعه 23 فروردين 1392برچسب:سایت اصلی من سایت اصلی دهکده ی نامه های عاشقانه اهنگ جدید عکس عاشقانه عکس نامه مطلب عاشقانه, :: 22:22 :: نويسنده : mostafa
زنـــدگـــی یعنـــی همیـــن امـــروز همیـــن حـــالا ♥ یعنـــی در آغوشتـــ تـــا همـــیشهـــ تـــا فـــردا ♥ زنـــدگـــی یعنـــی نگـــاه تـــو ♥ کوکـــ کـــردن قلبمـــ با صـــداـــی تـــو ♥ دلـــ دادن بهـــ آهنگـــ دلـــ پاکتـــ ♥ ســـرور و عشـــق در فضایـــی ساکتـــ ♥ زنـــدگـــی یعنـــی همیـــن دم ♥ کـــه از دلتـــنگمـــ ♥ مـــی دانـــی ♥ از ایـــن حســـم عشـــق را مـــی خـــوانـــی ♥ زنـــدگـــی یعنـــی داشتـــن قلبـــ پرستـــو ♥ در ایـــن وادی پستـــ و ناهنجـــار تـــو در تـــو دوســــــــــــــــــــــــــــت دارم بـــــــــــــــا تــــــــــــــــــمام وجـــــــــــودم
سه شنبه 13 فروردين 1392برچسب:دوست دارم با تمام وجود, :: 20:17 :: نويسنده : mostafa
سه شنبه 13 فروردين 1392برچسب:هر کس جای من بود, :: 20:11 :: نويسنده : mostafa
هر چه با احساس باشم به احساس تو نمیرسم سه شنبه 29 اسفند 1391برچسب::: موضوعات مرتبط: شعرهاي عاشقانه همراه با عكسهاي عاشقانه, اس ام اس عاشقانه و جوک :: برچسبها: عشق, بهترین متن های عاشقانه, تلخ ترین متن های عاشقانه, جدیدترین شعر و عکس عاشقانه, دانلود عکس عاشقانه, متن عاشقانه, متن و شعرهای عاشقانه دلتنگی, شعر های جدید عاشقانه, متن های عاشقانه, متن های غمگین, , :: 1:16 :: نويسنده : mostafa
حرفهای زیادی داری سکوت علامت چیست نمیدانم علامت رضایت است یا همان جواب ابلهان
خاموشی است معنی جدیدی به سکوت داده ای سکوتت را میفهمم یعنی انتظار . . . یادتــــــــ باشد ؛ مــــــــــن اینجا، کنار همین رویاهای زودگذر، به انتظار آمدن تـــــــو ، خط های سفید جاده را می شــــــــمارم … ! . . [...] بعضي وقت ها در همه چيز كم مي آورم .كم مي آورم .
و من سنگ شدم! بی روح، لخت ، بی حرکت!
سه شنبه 22 اسفند 1391برچسب:من اینجام تنها لخت, :: 6:9 :: نويسنده : mostafa
چه تهی شده ام ، من از معنی... و نفرین بر این واژه گان پوچ و بی معنی... که مرا نه به خروش ِ مواج ِ زندگی رهنمونند و نه به آرامش یکپارچه مرگ... چه بی حاصل حضوری دارند این واژه گان... بر این معصوم صفحۀ سفید ِ بی گناه... که دیگر نه دیده گان مرا تعریف می کنند و نه چشمان تو را افسون... مرده باد کلمه و خاموش باد جمله... که هر چه می گویند از حضور خستۀ من می کاهند و بر غیاب شکستۀ تو می افزایند... آخر به چه کار می آیید ای واژه گان گم گشته معنی... مرا به حال خود بگذارید... و ویران شوید... که از انبوه شما ، تنها دیواری ساخته می شود از آجر تلخ کلمه ، که چون به یک خط قرار گیرید و بر سطرها نشینید ، بی نفوذ دیواری گردید همچون این نوشتۀ منحوس... وهر چه بیشتر نوشته آید... دیوار جدایی میان من وتو را رفیع تر گرداند... و مرا در پشت این نوشته ها پنهان تر... پس دیگر نخواهم نوشت و هیچ نخواهم گفت... تا ویران شود دیوار و آوار گردد کلمات... که اکنون وقت خاموشی پرفریب لبهاست... وآغاز گفتگوی بی واسطۀ چشمها... بر چشمان گویای من همیشه خیره بمان.... بگذار پرنده اي باشم
راســـــــــــــــت می گفتند همیشه زودتر از آن که بیندیشی اتفاق می افتد من به همه چیز این دنیا دیــــــــــــــــــــــــــــــر رسیدم زمانی که از دست می رفت و پاهای خسته ام توان دویدن نداشت چشم می گشودم همه رفته بودند مثل "بامدادی" که گذشت و دیر فهمیدم که دیگر شب است "بامداد" رفت رفت تا تنهایی ماه را حس کنی شکیبایی درخت را و استواری کوه را... من به همه چیز این دنیا دیر رسیدم به حس لهجه "بامداد" و شور شکفتن عشق در واژه واژه کلامش که چه زیبا می گفت "من درد مشترکم" مرا فریاد کن...!
پشت سرت به جای اشک یه کاسه آب می ریزم حالا که رفتنی شدی سفر بخیر عزیزم این آخرین خواهشمه مواظب خودت باش اونی که جام و می گیره جوونی تو بزار پاش اسم من و جلوش نیار، بهوونه ای نگیره عکس من و پاره بکن یه وقت اون و نبینه خجالت از چشام نکش، که عاشقی همینه یادته یادگاری نوشتی رو دیواری که من و دوسم داری و تنهام نمی زاری حالا می خوایی بری من و بزاری تنها منم بدون تو می شم بی خیال دنیا نکه گله کنم نه اصلا گله ی نیست تو رو بدرقه می کنم با چشم های خیس هر کسی واسه خودش یه خدایی داره نه که نفرینت کنم نه این رسم روزگاره که بی تو همدمم شده قلم و کاغذ تنها چیزی که ازت دارم یه عکس پارست اونم همدمی واسه این دل سادست با اون خاطره هایی که واسم شیرین و تلخه بهت میگم خداحافظ گرچه گفتنش سخت یادت نره که کی بودی به دلت هم بفهمون اگه یه روز من و دیدی به روت نیار که دیدی حتی اگه صدات زدم به روت نیار شنیدی کی گفته نفرین می کنم، غصه به تو حروومه خوشبختی تو گل من، همیشه آرزومه
:::::منتظری چه اتفاقی بیفتد؟:::::
شنبه 12 اسفند 1391برچسب:قول داده ام, :: 15:58 :: نويسنده : mostafa
دلم پُــــــــــر است بـــــــــــــــــــــــــــــــــــغض کرده ام !!! |