آخرین مطالب پيوندها
تبادل لینک هوشمند نويسندگان دهکده ی نامه های عاشقانه آنقدر به مردم این زمانه بی اعتمادم که میترسم هرگاه از شادی به هوا بپرم زمین را از زیر پاییم بکشند…...
یـه وقـتهـایـی دلـتـــ مـیـخـواد یــه پـــرانــتـز بــاز کـنـی کـسـى کــه دوسـش داری رو بـــذاری تــوش ! بــعـد پــرانـتــز رو بـبــنـدی ،کـه مـبـادا دسـت احـــدالـنـــاسـی بـهـش بـرسـه . . . ! و یــه جــایــی دلــتـــ مـى خـــواد دسـتــشو بــکـشـی . . . نـــگـهش داری . . . صــورتــش رو مــیـون دســتـاتــ مــحکـم بــگـیـری بــگـی : بــبـیـن . . . ! مـن دوستـتــ ♥ دارم.
حوصله ام برفی ست!
با یک عالمه قندیل دلتنگی,
از گوشه های دلم آویزان!
آهای!
کافی ست ” کمی “ها کنی که ” آب”شوم!…
جمعه 17 آبان 1392برچسب:حوصله ي برفي, :: 12:20 :: نويسنده : mostafa
چهار شنبه 8 آبان 1392برچسب:فراموش شدم, :: 14:48 :: نويسنده : mostafa
ღ گفت : پای رفتن نـدارم ، راست می گفت !!! بـــا ســر رفـــــت ღ
پنج شنبه 25 مهر 1392برچسب:, :: 21:37 :: نويسنده : mostafa
باز باران نه نگویید با ترانه می سرایم این ترانه جور دیگر باز باران بی ترانه دانه دانه بر بام خانه یادم آید روز باران پا به پای بغض سنگین تلخ و غمگین دل شکسته اشک ریزان عاشقی سرخورده بودم می دریدم قلب خود را دور می گشتی تو از من با دو چشم خیس و گریان می شنیدم از دل خود این نوای کودکانه پر بهانه زود برگردی به خانه یادت آید هستی من آن دل تو جار می زد این ترانه باز باران باز می گردم به خانه گاهی آدمها تورواحمق فرض میکنن تومیشوی توپ زندگیشون
یادت باشد دلت که شکست،سرت را بالا بگیری… تلافی نکن،فریاد نزن،شرمگین نباش
دل شکسته،گوشه هایش تیز است
مبادا دل و دست آدمی که روزی
دلدارت بود،زخمی کنی به کین
مبادا که فراموش کنی،روزی شادیش آرزویت بود
صبور باش و ساکت….
راهــ کـِـﮧ میـروے
عَقــَـب میـمــانَــم•••
نـَه بـَـرای اینـکـِـﮧ نـَخواهَـم با تــُـ[♥]ــو هـَـم قــَـدم باشَـم
میـخواهـم پا جاے پاهایـَـت بگــُـذارَـم
میـخواهـَـم مـُـراقبـَـت باشَم
میـخواهـَــم رد پایـَـت را هیچ خیابانـے در آغوش نکـِـشـَــد
تـــُـ[♥]ـو فــَـقـَـط بـَــراے مـَـنے••• دو شنبه 28 مرداد 1392برچسب:عَقــَـب میـمــانَــم••• , :: 7:31 :: نويسنده : mostafa
خدایـــــــــــا آسمانت چه مزه ایست ؟؟؟ من که فقـــــــــط زمین خوردم ....
نمی نویسم … کــه کـلـمـات را الــوده نـکـنـم بـه گـنـاه… گـنـاهـی کـه از ان مــن اسـت… نمی نویسم … تـا سـکـوت را بـیـامـوزمـ…. نـمـی نـویـسـمــ…. تـا احـسـاسـاتم را مـحـبـوس کـنـمــ…. تـا نـخـوانـی… نـدانـی…. کـه چـه مـی گـذرد ایـن روزهـا بـر مــن!! مـی خـنـدمــ…. تـا یـادم بـمــانـد… تـظـاهـر بـهـتـریـن کـار اسـت…! تـا یـادم نـرود… کـه دیـگـران مـرا خـنـدان مـی خـواهـنـد… تـا یـادم بــمــانـد مـن دیـگـر ان مهرداد سـابـق نـیـسـتـمــ… شـکـسـتـه امــ…. روزهـای زیـادی اسـت کـه شـکـسـتـه امــ…. ان زمـان کـه لـب بـه شـکـوه بـاز کـردم و گـفـتـم خـسـتـه امــ…. و ان هــا یـکــ بـــه یــکـــ رفـتـنـد… خـسـتـگـی هـایـم را تـاب نـیـاوردنـد… و اکــنـون ایــن مـنـمــ! هـمـان مــهــــرداد دلـتـنـگـی کــه دلـش مـدام شــور مـی زنــد! بـگــذار نـنـویـســـمــ… مــن… لــبــخـنـد مـی زنــمــ….
کاش هرگز در محبت شک نبود
تک سوار مهربانی تک نبود
کاش بر لوحی که بر جان دل است
واژه تلخ خیانت حک نبود
یک شنبه 30 تير 1392برچسب:وقتی ناراحتید چیکار می کنید, :: 15:1 :: نويسنده : mostafa
حکــــم اعــدام بود ... اعدامـــی لــحظه ای مـــکث کــرد و بـــوسه ای بر طنــاب دار زد دادســتان گفت : صـــبر کنید آقــای زنــــدانــی این چــــه کـــاریست ؟! زنــدانی خـــنده ای کــرد و گفت : بیچـــاره طـــناب نــمیزاره زمـــین بیفتم ولی آدم ها بدجـــور زمــینــم زدن ! فکر کردن به تو ، کار شب و روز من شده ، بس که حالم گرفته است ، چشمانم غرق در اشکهایم شده ….
دیگر گذشت ، تو کار خودت را کردی ، دلم را شکستی و رفتی …. همه چیز گذشت و تمام شد ، این رویاهای من با تو بود که تباه شد… انگار دیگر روزی نمانده برای زندگی ، انگار دیگر دنیای من بن بست شده ، راهی ندارم برای فرار از غمهایم… این هم جرم من بود از اینکه برایت مثل دیگران نبودم، کسی بودم که عاشقانه تو را دوست داشت ،دلی داشتم که واقعا هوای تو را داشت …. دیگرگذشت ، حالا تو نیستی و من جا مانده ام ، تو رفته ای و من بدون تو تنها مانده ام ، تو نیستی و من اینجا سردرگم و بی قرار مانده ام…. فکر دل دادن و دلبستن را از سرم بیرون میکنم ، هر چه عشق و دوست داشتن است را از دلم دور میکنم،اگر از تنهایی بمیرم هم دلم را با هیچکس آشنا نمیکنم…. دیگر بس است ، تا کی باید دلم را بدهم و شکسته پس بگیرم، تا کی باید برای این و آن بمیرم؟ در حسرت یک لحظه آرامشم ، دلم میخواهد برای یک بار هم که شده شبی را بی فکر و خیال بخوابم… تو هم مثل همه ، هیچ فرقی نداشتی ، هیچ خاطره ی خوبی برایم جا نگذاشتی ،حالا که رفتی ، تنها غم رفتنت را در قلبم گذاشتی…. گرچه از همان روز اول میخواستمت ، گرچه برایم دنیایی بودی و هنوز هم گهگاهی میخواهمت ، اما دیگر مهم نیست بودنت ، چه فرقی میکند بودن یا نبودنت؟ سوز عشق تو هنوز هم چهره ام را پریشان کرده ، دلم اینجا تک و تنها راهش را گم کرده ، این شعر را برای تو نوشتم بی پرده ، هنوز هم دلت نیامده و خیالت ، خیال مرا پریشان کرده …
یک شنبه 16 تير 1392برچسب:فکر کردن به تو, :: 20:8 :: نويسنده : mostafa
دیگه از دوست داشتن آدمها خسته شده ام!!
خسته شده ام!!, :: 13:33 :: نويسنده : mostafaسه شنبه 11 تير 1392برچسب:فـــــقــــــط خـــوابــــــت را, :: 13:26 :: نويسنده : mostafa
همیشه نمی توان زد به بی خیالی و گفت :
تنها آمَده اَم ؛ تنها می روم ....
یک وقت هایی ،شاید حتی برای ساعتی یا دقیقه ای ....
کَم می آوری ..........
دل وامانده اَم یک نَفَر را می خواهد......
بازی تمام شد رفیق.... توبردی....
حالا نقاب را بردار بگذار ببینم .... زندگی را به چه کسی باختم...
تمـامِ دنیـا هم که بگویند
یه وقتایی لازم نیست حرفی زده شه بین دو نفر
جـــز " تـو "
تـــمام دنیـــا پــــر!
یک شنبه 12 خرداد 1392برچسب:تمام دنیا پر, :: 9:16 :: نويسنده : mostafa
|